Aazoiaa  留言板 (149) 留言

页:< 上一页 2 3 4 5 6 7 8 Next > 
RAMID80
13 年前
tnx 4 the add!!
Aazoiaa
13 年前
عشق يعني خاطرات بي غبار دفتري از شعر و از عطر بهار. عشق يعني يك تمنا، يك نياز، زمزمه از عاشقي با سوز و ساز. عشق يعني چشم خيس مست تو، زير باران دست من در دست تو...
sepehr00
13 年前
ببار باران که دلتنگم ... مثالمرده بی رنگمببار باران کمی آرام ...که پاییز هم صدایم شدکه دلتنگی و تنهایی رفیقبا وفایم شدببار باران .....بزن بر شیشه ی قلبمبکوب این شیشه را بشکنکه درد کمتری دارد اگر با دستتو باشدببار باران .......که تا اوج نخفتن ها مدامباریدم از یادشببار باران ... درخت و برگخوابیدناقاقی ... یاس وحشی ... کوچه هاروزهاست خشکیدنببار باران ... جماعت عشق راکشتنکلاغا پونه ی سبز وفا را بیصدا خوردن ....ولی باران تو با من بیوفایی ......تو هم تا خانه همسایه می باریو تا من ...می شوی یک ابر تو خالی ......ببار باران .........ببار باران ........ که تنهایم-------------------------------------------------------------------------
arya2085
13 年前
آن آب که بر جان حسن شعله برافروخت با زهر در آمیخته بود و جگرش سوخت آن پاره دل ها که فرو ریخت به دامن خون جگری بود که یک عمر بیاندوخت در سوختن و ساختنش عمر سر آمد مظلومیت از مادر و صبر از پدر آموخت اسماء لعین بر پسر هند جگرخوار جان پسر فاطمه را خسته و بفروخت در کرب و بلا بر سه هدف کارگر افتد آن تیر که تابوت حسن را به کفن دوخت شاید که "مؤید" به صف حشر نسوزند آن را که دل از داغِ جگرسوزِ حسن سوخت
sepehr00
13 年前
باران باران مي بارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره مي سپارد امشب در نگاهت، مانده چشمم شايد از فکر سفربرگردي امشب از تو دارم، يادگاري سردي اين بوسه را پيوسته بر لب قطره قطره اشک چشمم ميچکد با نم نم باران به دامن بسته اي بار سفر را با تو اي عاشق ترين بد کرده ام من رنگ چشمت رنگ دريا سينه ي من دشت غم ها يادم آيد زير باران با تو بودم با تو تنها زير باران با تو بودن زير باران با تو تنها باران مي بارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره مي سپارد امشب اين کلام آخرينت برده ميل زندگي را از سر من گفته اي شايد بيايي از سفر اما نميشه باور من رفتنت را کرده باور التماسم را ببين در اين نگاهم زير باران گريه کردم بلکه باران شويد از جانم گناهم اين کلام آخرينت برده ميل زندگي را از سر من گفته اي شايد بيايي از سفر اما نميشه باور من
sepehr00
13 年前
قطار میرودتو میرویتمام ایستگاه میرودومن چقدر ساده امکه سال های سالدر انتظار توکنار این قطار ایستاده امو همچنان به نرده هایایستگاه رفته تکیه داده ام
arya2085
13 年前
گفتا که: کودتا شد! نویسنده: Armita. به نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى گفتم: چگونه اى؟ گفت: در بند بىخیالى گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى گفتا که: مىسرایم شعر سپید بارى گفتم: ز دولت عشق ؟ گفتا که: کودتا شد گفتم: رقیب ؟ گفتا: بدبخت کله پا شد گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟ گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟ گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره گفتا: شده پرستار یا منشى اداره گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل گفتا: که دست خود را بردار از سر دل گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟ گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى گفتا که: ادکلن شد در شیشه هاى رنگى گفتم: سراغ دارى میخانهاى حسابى گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابی
sepehr00
13 年前
وای وای باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست اسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ. می پرد ،نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشی هاست خواب را دریابم که در ان دولت خاموشی هاست من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاهایم می بینم و ندایی که به من می گوید گرچه شب تاریک است، می قوی دار ، سحر نزدیک است
sepehr00
13 年前
عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم، همان یکلحظه اول که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان، جهانرا با همه زیبایی و زشتیبرروی یک گرد ویرانهمیکردم.عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم که درهمسایه صدها گرسنه، چندبزمی گرم عیش و نوش میدیدم، نخستین نعرهمستانه را خاموش آن دم برلب پیمانه میکردم.عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم که میدیدمیکی عریان و لرزان و دیگریپوشیده از صد جامه رنگینزمین و آسمان را واژگونمستانه میکردم.عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم نه طاعتمیپذیرفتم، نه گوش از بهراستغفار این بیدادگرها تیزکرده ، پاره پاره در کف زاهدنمایان، سبحه صد دانهمیکردم.عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم برای خاطرتنها یکی مجنون صحرا گردبی سامان، هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو ، آواره ودیوانه میکردم.عجب صبری خدا دارد !اکر من جای او بودم بگرد شمعسوزان دل عشاق سرگردان،سراپای وجود بی وفا معشوقرا، پروانه میکردم.عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم به عرشکبریایی، با همه صبرخدایی ، تا که میدیدم عزیزنابجایی، ناز بر یک نارواگردیده خواری میفروشد،گردش این چرخ را وارونه، بیصبرانه میکردم.عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم. کهمیدیدم مشوش عارف و عامی،ز برق فتنه این علم عالمسوز مردم کش ،بجز اندیشهعشق و وفا، معدوم هر فکری ،در این دنیای پر افسانهمیکردم .عجب صبری خدا دارد !چرا من جای او باشم؟ همینبهتر که او خود جای خودبنشسته و تاب تماشایتمام زشتکاریهای اینمخلوق را دارد ، و گرنه منبجای او چو بودم ،یک نفسکی عادلانه سازشی ، با جاهلو فرزانه میکردم .عجب صبری خدا دارد !عجب صبری خدا دارد!عجب صبری خدا دارد
arya2085
13 年前
تک کل واشده ای گفت صبا را عشق است / بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است گل و بلبل بنشسته به کنار / سنبل آمد بی میان گفت وفا را عشق است . .
sepehr00
13 年前
بی تو، مهتابشبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید, یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه، محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فروریخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: از این عشق حذر كن! لحظهای چند بر این آب نظر كن، آب، آیینه عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن! با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ... باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت ... اشك در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم نگسستم، نرمیدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم، نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نكنی دیگر از آن كوچه گذر هم ... بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم !
md5440
13 年前
Khoshbakhti dashtan dost dashtaniha nist,dost dashtan dashtanihast.
arya2085
13 年前
صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت نازكم كن كه درين باغ بسى چون تو شكفت گل بخنديد كه از راست نرنجيم ولى هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت گر طمع دارى از آن جام مرصع مى لعل اى بسا در كه به نوك مژه ات بايد سفت تا ابد بوى محبت به مشامش نرسد هر كه خاك در ميخانه بر خساره نرفت در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا زلف سنبل بنسيم سحرى مى آشفت گفتم اى مسند جم جام جهان بينت كو گفت افسوس كه آن دولت بيدار بخفت سخن عشق نه آنست كه آيد بزبان ساقيا مى ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت اشك حافظ خرد و صبر به دريا انداخت چكند سوز غم عشق نيارست نهفت
sepehr00
13 年前
خدا پشت و پناهت زود برگرد فداي شکل ماهت زود برگرد هوا سرد است، شالت را بينداز بگير اين هم کلاهت،زود برگرد ببين اين گونه نگذا ري بماند دو چشمانم به راهت زود بر گرد دلم را مي شکاني اي مسافر به جبران گناهت زود برگرد برايت نیست جايي مثل خانه بسوي زاد گاهت زود برگرد بيا از زير قرآنم گذر کن خدا پشت و پناهت،زود برگرد
sepehr00
13 年前
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست سوگند می خورم به مرام پرندگان در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست از بردگی مقام بلالی گرفته اند در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست در کارگاه رنگرزان دیار ما رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست دارد بهار می گذرد با شتاب عمر فکری کنید فرصت پلکی ردنگ نیست وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست تنها یکی به قله تاریخ می رسد هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست
shi6oona91
13 年前
تقدیم به کسی که

عمرش وفاست

قلبش صفاست

چشماش زیباست

رفاقتش بی همتاست
sepehr00
13 年前
...
Aazoiaa
13 年前
چه كسی میگوید:كه گرانی شده است؟دوره ارزانیست!دل ربودن ارزان،دل شكستن ارزان!دوستی ارزان است!دشمنیهاارزان، شرافت ارزان!تن عریان ارزان،آبروقیمت یك تكه نان ودروغ ازهمه چیزارزانتر،قیمت عشق چقدركم شده است.كمترازآب روان،وچه تخفیف بزرگی خورده،قیمت هرانسان!
arya2085
13 年前
دلم هر جمعه در تاب و تب است / عاشقانه بی قرار دلبر است گفتم جمعه شود پایان غمم / جمعه رفت و باز چشمم به راه است . .
arya2085
13 年前
اول خدا خداحافـــظ ای بوریا نــان جو کـهن جـامه و وصـله نو به نو خداحافــظ ای سـجـده گاه علی که مانده نگاهت به راه علــی خداحافظ ای نخل ها ، چاه ها دگر نشـنوید از علــی آه هــــا خداحافظ ای کوفه،ای شهر غم که درکام من کرده ای زهرغم خداحافظ ای کــــوچه ی پر ز دود خداحافظ ای یاس بـــــــاغ کبود خداحافظ ای بیت الاحـــزان یار خداحافظ ای قبـــر پنهـــــان یار خداحافظ ای بی وفا دوســــتان خداحافظ ای آتش و ریســــمان خداحافظ ای کوچه های خموش نیارد علی نان و خرما به دوش خداحافظ ای نان خشک و نمک خداحافظ ای مـاجـــرای فـــدک خداحافظ ای انــــــتظار اجــــل خداحافظ ای زانـــــوی در بغل خداحافظ ای خشم لــــب دوخته خداحافظ ای خانـــه ســوختـــه خداحافظ ای چــشم حلقه به در یتیـــــم دوباره شـده بی پـــــدر
页:< 上一页 2 3 4 5 6 7 8 下一页 > 
联系我们 | 博客 | 语言翻译 | 使用条例 | 保密守则

沪ICP备06061508号
版权所有 © 2006 上海荣夷网络科技有限公司    
-
加载中
无法下载此页.