——— دلتنگیهایم از دوری توست ، تو که در آن غروب جدایی تنها ، مسافر جاده ها شدی و کوله بارت را پر از یاس های سپید کردی تا بهای هنگفت عشق را بپردازی و عاشقانه بازگردی ، من چشمانم را به امتداد جاده دوخته ام ، می دانم که روزی خواهی آمد ، آن روز کهعشق نایاب ترین عنصر زندگی انسانهاست. —
دعا می کنم غرق باران شوی چو بوی خوش یاس و ریحان شوی چو یاران مهدی شمارش کنند دعا می کنم جزء یاران شوی (تشکر از آبشار) دعا میکنم غرق باران شوی چو بوی خوش یاس و ریحان شوی دعا میکنم در زمستان عشق بهاری ترین فصل ایمان شوی
حیف از اون خاطره هایخوبمون که فقط تو حد یک خاطره موند راه ما از همدیگه جدا شده سرنوشت مارو به دنبالش کشوند
یه روز از همین روزای بیکسی تو تنت یه پیرهن مشکی میشم تو میای به عکس من خیره میشی تو چشات یه قطره ی اشکی میشم یه روز از همین روزای بیکسی مثل دریا تو خودم اروم میشم تو میای رو قبر من گل میذاری من دیگه برای تو تموم میشم
خداوند وقتي بندگانش را مي آفريد ....با پري از مرغ پر طلا ....با قلم نوك طلا بروي پيشانيشان نوشت قصه ي خوب سرنوشت اما نوبت به ما كه رسيد ....مرغ پر طلا پريد ....قلم نوك طلا شكست و خداوند پري از مرغ غم گرفت و بروي پيشانيم نوشت قصه ي تلخ سرنوشت
با آنکه در تبسم مهر تو یافتم ذوق گناه را ، اما همیشه ، زمزمه واری است بر لبم : - کای عشق، پیش از آنکه تو خاکسترم کنی، ای کاش می شناختم از راه ، چاه را !!!
دنيا كه شروع شد زنجير نداشت خدا دنياي بي زنجير آفريد . آدم بود كه رنجير را ساخت و شيطان كمكش كرد . دل زنجير شد عشق زنجير شد و دنيا پر از رنجير شد و آدمها همه ديوانه زنجيري . خدا دنياي بي زنجير مي خواست نام دنياي بي زنجير اما بهشت است . امتحان آدم همينجا بود دستان شيطان از زنجير پر بود . خدا گفت زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است . يك نفر زنجيرش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست . ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود ليلي نمي خواست زنجير باشد . ليلي ماند زيرا ليلي نام ديگر آزادي است.
دنيا كه شروع شد زنجير نداشت خدا دنياي بي زنجير آفريد . آدم بود كه رنجير را ساخت و شيطان كمكش كرد . دل زنجير شد عشق زنجير شد و دنيا پر از رنجير شد و آدمها همه ديوانه زنجيري . خدا دنياي بي زنجير مي خواست نام دنياي بي زنجير اما بهشت است . امتحان آدم همينجا بود دستان شيطان از زنجير پر بود . خدا گفت زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است . يك نفر زنجيرش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست . ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود ليلي نمي خواست زنجير باشد . ليلي ماند زيرا ليلي نام ديگر آزادي است.
to age baz koni panjareyi samte delat mitavan goft ke man chelcheleye lale toam mele yek poupake sarm zade dar baresh barf sakht mohtaj be garmaye toam